ღ♥ღسکــــــوت ســـــــردღ

ღ♥ღسکــــــوت ســـــــردღ


خسته میشوم از این همه غبار ...

دست تو ، دست مهربان و پاک و معصومت... اما کجاست؟؟؟

میترسم از من متنفر باشى...ببخش که اینقدر بى پروا سخن میگویم...

نتوانستم دوست بدارم ... اما تو را دوست میدارم ... تو را که هرگز
از دست نخواهم داد...

و تو مهربانى را یادم دادى...

روحم شکسته و خستست...درست مثل جملاتم...

مثل کلماتى که در میان هق هق گریه بریده بریده میگویم...

بگذار سبک شوم...

ساعتها میگذرد ...

به خود که مى آیم چشم هایم خیس خیس است...

مدتها گریه نکرده بودم...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: هستی تابناک ׀ تاریخ: چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

درامتداد سکوتم در امتداد غم ودرد رها شده بودم میان فصلی سرد دلم گرفته بود وصدایت نوای باران بود نگاه پر محبت وگرمت چوچشمه ساران بود درون سینه من سکوت بود وغم بود وغم بود وسکوت سکوت چون سم بودو سم بود وسکوت ودست مهر تو آمد سکوت رفت وتو ماندی وبا ترانه ی باران چه عاشقانه تو خواندی … کنون که تو رفتی دلم چگونه بماند دلم چگونه بخندد،دلم چگونه بخواند کنون که تو رفتی سکوت مبهم وتارم دوباره کرده اسیرم دوباره برده قرارم … برو ای صمیمی برو که دعایم حواله راهت برو تا به فردا برو که خدایم همیشه پناهت


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , d0rd00ne.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM