دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
باز هم شب آماده
شب لباس سیاهه خود را به تن کرده
سیاه تر از همیشه
همه خوابند
ولی چشمهای من خواب را نمیخواهند
من از شب هراسانم
ستاره ای دیگر نیست
مهتاب هم بخواب رفته
من بیدار به انتظار مهتاب
شبی مهتاب خواهد آمد
باز هم انتظار
چند سال از این انتظار میگذرد؟
ده، بیست، سی،......
نویسنده: هستی تابناک ׀ تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,
چند سال پیش ...
وقتی كه تركم می كردی ؛
گفتی كه از یاد ببرم ؛ هر آن چه بین مان بود
.........
و من نیز اسمت را
بر در و دیوار نوشتم
تا خاطرم باشد كه باید ...
فراموشت كنم !
نویسنده: هستی تابناک ׀ تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,
یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...
نویسنده: هستی تابناک ׀ تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,
انسان، از نخستین ادوار زندگی اجتماعی، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت، فصل بندیهـا و تقویمـ دهقانی و زراعی را به وجود آورد
عید نوروز برابر با اول فروردین ماه (تقویم شمسی)، جشن آغاز سال و یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است.خاستگاه عید نوروز در ایران باستان می باشد و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران عید نوروز را جشن میگیرند.
بر تمام قبر های این شهر بوسه بزن شاید به یاد بیاوری کجا مرا جا گذاشتی... من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام صدای کلاغها را می شنوی؟ دارند برایم فاتحه می خوانند.....!!
نویسنده: هستی تابناک ׀ تاریخ: چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
یا مهربانی همان توست؟؟
نمیدانم...!!!
بی شک میدانم که با هم نسبت نزدیکی دارید!!!
نویسنده: هستی تابناک ׀ تاریخ: چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory->
׀
درباره وبلاگ
درامتداد سکوتم در امتداد غم ودرد
رها شده بودم میان فصلی سرد
دلم گرفته بود وصدایت نوای باران بود
نگاه پر محبت وگرمت چوچشمه ساران بود
درون سینه من
سکوت بود وغم بود وغم بود وسکوت
سکوت چون سم بودو سم بود وسکوت
ودست مهر تو آمد سکوت رفت وتو ماندی
وبا ترانه ی باران چه عاشقانه تو خواندی
…
کنون که تو رفتی دلم چگونه بماند
دلم چگونه بخندد،دلم چگونه بخواند
کنون که تو رفتی سکوت مبهم وتارم
دوباره کرده اسیرم دوباره برده قرارم
…
برو ای صمیمی
برو که دعایم حواله راهت
برو تا به فردا
برو که خدایم همیشه پناهت